پراکنده ها

Monday, December 19, 2005

دو برادر كشاورزدر يك كوهستان خوش اب و هوا ي دور افتاده زند گي ميكرد ند زند گي مي كردند زندگي آنهابه خوشي مي گذشت نان بخوري داشتند وتابع خشكسالي وآب سالي به نحوي ادامه زندگي ميدادند.

اين دوبرادر فصل بها ران كنار جويباران به همراه يكد يگر آهنگ مينواختنديكي ني ميزد و ديگري آوازوشعرهاي محلي ميخواند آنقدر دلكشو دلپذير مي نواختند كه بنفشه هاي كوهي كنار جويبار ازخواب
سر بر ميداشتند و نرگسهاي معطرپرهاي زرد رنگ لطيف خود را از
هم گشوده متوجه آن سويي مي شدند كه آهنگ ني ونواي دو برادراز
آنجا مي آمد و با چشم حيرت به آن دونوازنده مي نگريستند0
خشكسالي و قحطي موجب مهاجرت دو برادر از دهكده شد برادر بزرگ رو به مشرق نهاد وبرادر كوچك به جانب مغرب هجرت كرد انقدر رفتند ورفتند كه ديگر از هم بي خبر ماندند .هر دو برادر در غرب و شرق سالها ماندند و در روزگار تنهايي انكه ني داشت در كنار جويبار به نواختن ني مي پرداخت و انكه خواننده بود در كنار جويبار آهنگ "غريبي" مي خواند اما چون اهنگ و هارموني موسيقي انها ناقص شده بود ان تاثير كلام و موسيقي از ميان رفته بود وديگر نه نرگسها با چشم حيرت متوجه انها مي شدند و نه بنفشه ها سر از خاك جويبار بر مي داشتند.
قرن ها گذشت فرزندان ان دو برادر گروهي در شرق و گروهي در غرب همان اهنگ ها را مي خواندند و مي نواختند واين افسانه را با همديگر باز گو مي كردند كه اجداد ما دو برادر بودند و اين اهنگ ها را با هم چندان خوب مي نواختند كه گلها وگياها را تحت تاثير قرار ميداند 0
گذ شت وگذ شت0 سالياني بعد يك دسته از فرزندان از غرب به راه افتادند و گروهي هم از شرق به اين حساب كه شايد جاي پايي از گذشته و اقوام و سرزمين اجدادي باز يابند هر جا و از هر كه پرسيدند جوابي در خور نيافتند كوه ها و دشت ها را در نورديدند . از هر كه جستند نشاني از گذشته نديدند هر كدام به ديگري مي رسيد مضمون اين شهر را بازگو مي كرد :
از هيچكس نشاني زان دلستان نديدم
يا ما خبر نداريم يا او نشان ندارد

فرسنگها راه نورديدند تا به دهكدهاي زيبا رسيدند. از ان طرف هم گروهي كه در جستجوبودند در همين جا به انها بر خوردند.يك علقه و علاقه قلبي در هر دو طايفه پيدا شده بود ولي هيچكس نشان اشنايي نداشت قيافه ها تغيير كرده زبان و اداب ورسوم كم و بيش متفاوت شده همه چيز فراموش شده بود . گاهگاهي نشاني به قديم مي دادند و افسانه هاي گذشته را باز ميگفتند ومقصود خود را به زبان مي اوردند ولي هيچكس به ديار اشنايي راه نمي يافت. غريب غريب و بيگانه بيگانه بودند.
روزي كه ميخواستند از هم جدا شوند و به سفر ادامه دهند دمادم وداع در كنار جويبار شروع به نواختن اهنگهاي خود كردند .
نوازندگان شرق به نواختن ني پرداختند ترانه خوانان مغرب ترانه هاي قديمي را سر دادند و با ناي انان هم نوا شدند . دره با طراوت پر از اهنگهاي دلپزير شد نسيم لطيف ترانه هارا در شاخ هاي درختان كه تازه جوانه زده بودند- جا به جا مي كرد درهمين لحظات دختران و پسران كه عازم حركت بودند در كنارجويبار متوجه حادثه شگفت شدند حادثه اي استثنايي :بنفشه ها كه كنار جويبار تازه غنچه هاي بنفش رنگ خود رااز زير برگها نشان داده بودند شروع كردند به سر برداشتن از خاك آنها سرگريبان بيرون مي اوردند ونرگسها كهتازهاز ميان برگها شاخه بالا كشيده بودند چشم گشودند پرهاي نازكشان همچون پلكهاي طلايي ازهم باز مي شد0 نرگسها وبنفشه ها بعد ازقرنها آهنگ آشنايي شنيده بودند0
بوي پيراهن يوسف ز جهان گم شده بود
عاقبت سر ز گريبان تو بيرون آورد
همه گذشته ها زنده شد 0نرگس و بنفشه شاهد عادل پيوند ها و آشناييهاي ديرين بودند 0اشك شوق در ديده هر دو گروه حلقه زد0 غريبي به آشنايي بدل شد0
نهاني صحبت جان ها به جا نها
عجب مهري است محكم بر زبانها
(حضورستان باستاني پاريزي )

0 Comments:

Post a Comment

<< Home