پراکنده ها

Tuesday, January 03, 2006

اندم كه با تو باشم يك سال هست روزي
واندم كه بي تو باشم يك روز هست سالي
...سعدي.....
خاكساران جهان را به حقارت منگر
تو چه داني كه درين گرد سواري باشد


جز مناعت آسمان سرمايه اي با ما نداد پرتو بيضايي
بهترين سرمايه را داريم و دارا نيستيم
روز عرض دانش ار بي دانشان فرصت دهند
قطره اي هستيم اگر سنگ دريا هم نيستيم


نه مرد است انكه دنيا دوست دارد
اگر دارد براي دوست دارد



هر كه ننشيند به جاي خويشتن
افتد و بيند سزاي خويشتن
زخم فرهاد و من از يك تيشه بود
او به سر زد من به پاي خويشتن


ادمي را كه بخت برگردد
اسپش اندر طويله خر گردد
گر عروسي كند به شهر زنان
شب اول عروس نر گردد


اين زندگي حلال كساني كه همچو سرو
ازاد زيست كرده و ازاد ميميرند

هر روز از اين ديار غم اباد مي روند
جمعي كه هفته دگر از ياد مي روند

0 Comments:

Post a Comment

<< Home