پراکنده ها

Thursday, December 07, 2006

مکالمه ی دو دزد

آقای من ، شنیده ام که جامهء حوبه راباآب توبه شسته ،به نمازجماعت حاضرمی شوید . بسیارکاربی جائی کرده اید، چه گفته اند:نماز خواندن کاربیوه زنان است، روزه گرفتن صرفهءنان است ، کربلاوحج رفتن سیرجهان است، اما مال به دست آوردن کاراهل بیابان است .

چه خوش گفت،جفت هم خفت ما، حضرت عایشه قر ین، امّ السار قین ،درکتاب"هدایه النسوان":



شبی دزدی به دزدی گفت دردشت

که تاکی کوه وصحرا می توان گشت ؟



گدار و گردنه تا چند بستن

به ششپر دست و دل ها راشکستن



چه حاصل زین همه تاراج بردن؟

به جای باده خون خلق خوردن ؟



بیا تا سوی شهری تاخت آری

قدم بر مسجد و منبر گذاریم



دگرچون مار بر مردم نپیچیم

نمدرا هشته ودستار پیچیم



بیندازیم شش پر رابه جائی

به دست آریم تسبیح وعصائی



نصیحت های قاضی را پذیرفتم

نماز غسل و روزه یاد گیرم





بسی اندر لورگاهان بماندیم

بجزدزدی دگردرسی نخوانیم



گدار و گردنه دارد صفائی

ولی آنجا نباشد مقتدائی



هوای گردنه گر مشک بیز است

نه مثل مدرسه طلاب خیز است



بیا در مدرسه سالی بمانیم

اصول ومنطق وفقهی بخوانیم



بلی ، دزدی که محبوب القلوب است

حساب هیئت وانشاش خوبست



معانی و بیان تا کس نداند

ز حکمت تا کتابی را نخواند



زبانش لال می گردد دراین بین

که بر بالین او آید نکیرین



********



به پاسخ گفتش آن دزدهنرمند

که گربر سرگزارم کوه الوند



به خنجر گربدرّانم درون را

به ناخن برکنم ور بیستون را



اگربا عیسی مریم ستیزم

دمی گر صدهزاران خون بریزم



به دزدی گر بدزدم پوش کعبه

مرااز صحبت ز( ن )... قحبه گان به؟



نمازی که درآن قاطرفروشم

چوبانگ کهره ای آید بگوشم



امامی که حضورش "نان وحلوا"ست

قرائت ها ی او از مخرج ما ست



چومن ، ریشش به دوغ بز سفیداست

به دست خودبه ریش خود (برید)است



*********



هرآن درسی که بهرمنصب وجاست

به امید دراز مال دنیا ست



هرآن درسی که بهر منصب وجاست

به امید درازمال دنیا ست



مرایک "کربکش"به ازهزارش

به یک کشکی نمی ارزد تغارش



نه بست گردنه کاری عجیب است

میان مدرسه بستن غریب است



قلم چون بربنان قاضی آمد

خدا از دزدی ما راضی آمد



چوجز خوردن ز دنیا بهره ای نیست

خیال سارقین جزکهره ای نیست



ولی قاضی که آمالش دراز است

دهانش چون نهنگ ازآزباز است



نه یک دانه ، نه ده دانه نه هم صد

نگردد سیر گر دریا ببلعد



*********



اگر صد سال در زندان بمانم

نباشد نی زنی، بی نی بخوانم



بگردم با سگ وگله به صحرا

ازآن بهترکه با آخوند و ملا



چو دنیا رهزن است وسفله پرور

زدزدی هیچ کاری نیست بهتر



چوملکش ماند و مالک بمیرد

پس ازمن گو جهان را آب گیرد



( پیغمبر دزدان ، باستانی پاریزی ، ص 298/306 )

0 Comments:

Post a Comment

<< Home