پراکنده ها

Tuesday, July 25, 2006

دهاتی

نانا در یکی از پست هایش خصائص دهاتی ها را برشمرده و بسیار بسیار مذمت کرده بود در عین حال که بر همه ی آنچه که گفته بود آگاه بودم و موافق با او ، از آنجا که با مذمت کردن موافق نبودم اندکی برایم گزنده بود .اما حالا می فهمم نه این طایفه شایسته ی بیش از این هستند .یک هفته پیش بدنبال قطع شدن موبایلم بعلت عدم پرداخت بدهی بر آن شدم که یک خط زمینی خریداری کنم که در اینجا هم بتوانم از اینترنت استفاده کنم و برای پست کردن و خواندن سایر وبلاگ ها مجبور به طی طریق 200 کیلومتر راه نباشم ، در ثانی هزینه ی خرید خط زمینی نصف بدهی موبایلم نبود ، پنج شنبه گذشته یعنی 28/4 / به محض گرفتن حقوق ماهیانه پول خرید یک خط را بحساب ریخته و سراسیمه فیش آن را به مسئول مخابرات که از اهالی همین روستا است و اگر نگاهش کنی کپسول کریستال و شیره و... است و حالت بهم می خورد . با کمال پررویی گفت وصل کردن این خط خرج دارد باید شیرینی ما را بدهی ، عرض کردم شما وصل کنید شیرینی شما هم قبول اما گویا هنوز پس از گذشت پنج شش روز کریستال ها تقلبی از کار در آمده و نشئه شان نکرده که از خانه بیرون آیند و تلفن ما را وصل کنند .هر روز هم مراجعه می کنم شاهزاده شان که بجای ایشان انجام وظیفه می کند می فرمایند فردا اما همه ی فردا ها در این مملکت وصل است به فردای ظهور عج و مج .در این بیقوله که دهاتش می نامند اگر روزی کاری داشته باشی که نیاز به کارگر باشد ، یک کارگر با هزار زور و زحمت باید پیدا کنی ، وقتی آمد و کار را دید به سه چهار برابر قیمت با تو طی می کند و شروع بکار می کند ده پانزده دقیقه که کار کرد بیلش را می اندازد و می آید که اگر ممکن است یکی دو هزار تومان از دستمزدم را بدهید یک خریدی بکنم ببرم خانه می ایم ادامه ی کار را تمام کنم .پول را گرفته و از همین بغل کریستالش را می خرد و می رود همه را یک ساعته می کشد و با یکی دیگر برگشته و دو یا سه نفری کار را تمام می کنند و مابقی اجرت طی شده را می گیرند و باز همه را به خرید کریستال میدهند .دو روز بعد می بینی یکی دو کارگر اضافی که با خود آورده بود در دفتر کارت را می زنند که آقای مهندس اگر می شود اجرت کار چند روز قبل ما را بده .حالا شما خودتان تصور کنید درگیری با کارگر دهاتی ِ زبان نفهم ِ خمار و التماس هایش که کارگر اول سر ما کلاه گذاشته و پول ما را نداده و به شما حواله داده هر موقع هم پای صحبت خرد و کلان شان می نشینی از بی سواد و با سوادشان حرفشان اینست که حق مان را خورده اند و ما نمی دانیم چرا اینجا روز به روز بدتر می شود و هیچ کس حاضر نیست قدمی برای ما بردارد