انتخابات 1
ساعت دو ی بعد از ظهر بود تلفن زنگ زد گوشی رو برداشتم ، بخشدار ، "چکار می تونه داشته باشه " آقای .... بفرمایید ؟ لطف کنید تا بخشداری بیاید .
تلفن را قطع کردم ، هنوز دو قرونیم نیفتاده بود چکار ممکنه داشته باشه ، لباس پوشیدم و رفتم ، دیدم قل قله ست ، نزدیک که شدم فهمیدم جریان انتخاباته . بخشدار رو پیدا کردم ، دیدم یک دسته اوراق انتخاباتی و صندوق و مهر و..... داد دستم و گفت : شما مسئول حوزه ی ....... اید . داشتم شاخ در میاوردم مگه بعد گذشت 20 ماه از اقامت وکار در اینجا مگه سابقه ی منو از هیچ جا نگرفتن که دمبه را می دن دست گربه ؟ گفتم : آخه من تا حالا این کار رو نکردم بلد نیستم گفت : عیبی نداره همون جزوه را بخون همه چیز دستت میاد ، برو ماشینت رو تحویل بگیر و با رانندت قول و قرار فردا را بگذار رفتم راننده رو پیدا کردم و قرار فردا رو برا ساعت 6 صبح گذاشتم . اینجا من زیاد با کسی جز خاله و بابا و یکی دو کارگر که کمکم می کنن ندارم . جز جلسات رسمی اداری که راه در رفتن نداره در جمع دیگه ای حاظر نمی شم ، ولی مثل اینکه اینجا قحط الرجال است . هنوز منگ و سردرگمم که چطور شده منو انتخاب کردن ، باشه تا فردا بعد برگشتن از خاطرات اونجا براتون بنویسم . |
1 Comments:
سلام اقای مهندس سکر....ا
ژوئن جه خبر
Post a Comment
<< Home