پراکنده ها

Wednesday, December 20, 2006

انتخابات 2

قول داده بودم از خاطرات انتخابات براتون بگم .
شبی ، رفتم مرغ و برنج ایی که داده بودن برا ظهر روز انتخابات ، دادم به کسی که برا فردا ظهر بپزه ، و برگشتم .
حوزه ای که به من داده بودن از همه ی حوزه های این منطقه پر رای تر بود ، حدودا 500 رای داشت.
برگشتم خونه و شروع کردم به خوندن دفترچه های راهنما و به نظرم رسید تو بخش شمارش آرا کلی با اون چیزی که معموله تفاوت قایل شدن البته ممکنه از اول اینا اینجوری رفتار می کردن ولی درست به نظرم نرسید که بجای خودش براتون خواهم گفت.
ولی یه چیز بود که از اول سپردن این کار به من آزارم می داد و اون اینکه خودم باید چه کار کنم چه جور از زیر رای دادن که در واقع توهینی به خودم می دونستم باید در برم . در عین حال شناسنامم روبا سایر اوراق و صورتجلسه ها رو داخل کیفم گذاشتم.
روز جمعه شد ، ساعت پنج صبح از خواب بیدار شدم و حسابی نشئه کردم و زنگ زدم راننده اومد در خونه صندوق و سایر وسایل رو گذاشتم تو ماشین و حرکت کردیم به طرف حوزه ، حدودای ساعت هفت صبح بود .
شب قبل برف سنگینی اومده بود ولی خوشبختانه هم ماشین ما ماشین گرم و کمک داری بود هم اینکه هنوز روی برفا زیاد رفت و آمدی نشده بود که کوبیده بشه و یخ بزنه . برا همین هم راحت رسیدیم سر حوزه ، بقیه مامورین و محافظان صندوق هم یا اهل همون روستا بودن یا از شهرستان اومده بودن ، من اخری رسیدم .
با راننده مشغول پایین آوردن وسایل بودیم که یک ریشوی ظاهرالصلاح اومد جلو و کمک کرد ، یدفعه راننده دست به پشتم زد و گفت : کارت در اومد .
پرسیدم : چرا ؟
گفت : این که اومد کمک کرد یکی از نمایندگان ناظرین خبرگانه و یک آدم کاملا عوضی ، اگه انتخاباتو تو تهران تا ساعت 12 شب تمدید کنن این توی این ده کوره نمی گذاره 11:55 دقیقه درصندوقو باز کنی .
گفتم : بی خیال من درستش می کنم .
رفتم داخل اتاقکی که برای رای گیری در اختیارمون گذاشته بودن ، با همه حال و احوال کرده ، خودمو معرفی کردم ، وبا دیگرون آشنا شدم .
مجموعا شونزده نفر بودیم ، بامن شش نفرمسئول اخذ رای ، چهار نفر بسیجی برا محافظت از صندوق که پدر یکی و عموی یک دیگه شون جزء کاندیدا های شورای همون روستا بودن ، سه نفر ناظر خبرگان ، یک نفر ناظر شورا ، و یک بازرس از فرمانداری ، و یک راننده .
صندوق خالی رو مثل شعبده بازآ به همه نشون دادم و پلمپ کردم ، بعد همه رو فرستادم صبحانه ، یک ربع از 9 گذشته بود که برگشتم برآ شروع رای گیری که دیدم جلو در یک صف پنجاه ، شصت نفری منتظرن .
داخل اتاقک رای گیری رفتیم و شروع کردم به چیدن نفرات برآ آغاز رای گیری که یکدفه همون ریشوی عوضی وسط حرفم پرید که اگه فلان کارو بکنین بهتره " منم که منتظر موقعیت بودم ، گربه رو دم حجله بکشم " با عصبانیت جواب دادم : شما لطف کنین اون گوشه وایستین و هر کاری ما می کنیم تماشا کنین و اگه تخلفی هم شد گزارششو بنویسین ، به منم چیزی نگین ، من کارمو خوب بلدم .
گوشاش افتاد پایین و معذرت خواهی کرد و رفت یه گوشه و تا آخرم دم نزد .
سرمای شدیدی بود و من به اجبار سیگارام رو تا نصفه می کشیدم و برمی گشتم تو اتاقک رای گیری ، یک بارم که برآ سیگار تو محوطه بودم یکی از روستایی ها اومد جلو و جریان کاندیدا بودن اقوام درجه یک این دو بسیجی رو برام گفت .
منم در برگشت همون مامور عوضی رو گذاشتم مامور کنترل این دو نفر ، آخه اینجور آدم آ اینجوری زود خر می شن .
درد سرتون ندم تا ساعت 5/5 عصر همین جور یه ریز اومدن بدتر از همه حدودای 5/3 عصر که سربازای پادگان هم صف کشیده اومدن .
برام خیلی جالب بود سیل پیرمردآ و پیر زن آی کج و معوج و لب گوری که چیزی نمونده بود ریغ رحمت رو سر بکشن ، ولی برآ رای دادن در اون هوای لغنه کش اومده بودن .
مشکل اصلی ما پیدا کردن آدم با سواد بود و بد تر وقتی که با سوادی هم پیدا می شد و از اونا می پرسید برآ که بنویسم بعد کلی من ومن کردن می گفتن : همونی که سیده ، هرکه خودت می دونی ، از همون اول بنویس ، هر که آقا گفته ، و.... این در مورد خبرگان بود .
اما شورا : پسر علی رو بنویس 5 تومن داده ، نمک جعفر قلی رو خوردیم به همو بنویس ، به عباس علی قول دادم ، و....
همین شرح دو سه خط بالا کافیه که یه مقایسه ی داشته باشم از سیل رای دهنده هامون با گروه اندکی که در کشورآ ی دیگه میرن پای صندوق رای .
واقعا وحشتناکه ، تا ما ملت .... باشیم مگه آمریکا یا هر گروه و دسته ای مغز.... خورده که خودشو دم گلوله و تیغ بده .
آخه اینا که نه کارمندند و نه سرو کاری به دوایر دولتی دارن ، پس چرا ؟ چرا میان اینجوری باعث رو سفیدی آقایون می شن .
به نظر من این آقایونی که در داخل و خارج می شینن و صورت مسئله رو پاک می کنن و میگن : در انتخابات تقلب میشه ، دولت امار الکی از انتخابات می ده ، یا باید خودشون بیان ببینن یا به حرف بنده و از قبیلهم اعتماد کنن و بشینن علت علمی این هجوم رو در بیارن و به دنیا بفهمونن این که همه رو پای صندوق میاره انوقته که هم میشه فهمید که چطور می شه خلاف اون عمل کرد و مردم رو از این کار باز داشت هم دیگه این آمار رو نمی شه به حساب رای به نظام قلم داد کرد
رعب و وحشت همراه طلسمی که سراسر وجود این مردمو از شهری تا دهاتی ، بیسواد و با سواد ، روشنفکر و تاریک فکر فرا گرفته رو با چه باطل السحری می شه از بین برد ؟ ما که جادو شده ایم شما بگین .........
درد سرتون ندم از ساعتای 5/5 که خلوت شد باز دل شوره ی من شروع شد که اگه بگن حالا که خلوت شده بیان خودمون رای بدیم من چه جوری از زیرش در برم ، اما ساعت 7 شد و هیچ کس چیزی نگفت حتی همون آدم عوضیی هم که داشتیم رای نداد .
همه رو فرستادم شام و همچین که هفت و نیم شد همه رو جمع کردم و صندوق آ رو باز کردم .
پدرمون در آومد شمارش ارای خبرگان چون همون آدم عوضی به همه توصیه کرده بود که اسم شش نفر رو بنویسن و خودشم اول کسی بود که به خودش لعنت و نفرین می کرد چون تا ساعت 5/10 طول کشید .
بعدم رفتیم سراغ شورای روستا ، کلا 480 رای خبرگان داشتیم و 400 رای شورا ، پدر یکی از محافظین صندوق اول شد و عموی اون یکی دوم و یکی از دور قبل سوم ، کار شمارش اینم ساعت 5/11 تموم شد .
کلی فحشم توی برگه ها نوشته شده بود ، تعدادی هم به ما برگزار کنندگان فحش داده بودند که به جون و دل خریدیم چون حق داشتن ، می گفتن این فحش آ مال سربازآ ست اونا نوشتن ، البته درستم بود چون تو خبرگان این رای آ بود .
اما رای آ ی باطله ی شورا یا به اسم دوست دختر آ بود یا به اسم دخترای بی ملاحظه که علی رغم تعصب و موقعیت پدرآشون که یا صف اولی نمز جماعت بودن یا عضو بسیج روستا نیم چه رابطه ای با پسرآی روستا مخصوصا رای اولی ها داشتن .
جالبت اینکه تو آیین نامه شمارش آرا نوشته بودن اگه کسی روی کاغذ دیگه ای غیر تعرفه هم اسمی نوشته باشه قبوله ، اگه اسم تنها ، شماره ی تنها یاحتی یه چیزی مشابه اسم یا فامیل کاندیدا نوشته باشه بازم بخونین ، اگه صد اسمم نوشت باز از بالا شروع به خوندن کنین و.......
بالاخره ساعت 5/11 شب تمومش کردیم و با مامورین صندوق رو برآ تحویل آوردیم فرمانداری و اونجا هم تا 5/12 الاف شدیم .
فرداشم تا لنگ ظهر خوابیدم .
از اون روز تا حلا گیج و منگ فکر می کنم تاکی ما ملت می خواهیم اسیر این طلسم باشیم ؟
چقدر طول کشیده ما گروه 15 نفری به این رسیدیم که رای ندیم ؟
چقدر طول می کشه که ما در مقابل حکم بعدی برگذاری انتخابات سر تعظیم فرو نیاریم ؟
چقدر طول میگشه این ملت از این رعب و وحشت از این طلسم رای دادن و تسلیم اینا شدن رهایی می یابند ؟
مگه اینکه آمریکا محض رضای خدا بزنه و با شلیک یه گلوله این تابو رو بترکونه و مردم رو از خواب بیدار کنه و بفهمن که این طلسم شکستنی یه .

0 Comments:

Post a Comment

<< Home