پراکنده ها

Friday, February 24, 2006

شرحي از احوال اولين بانيان حكومت اسلامي


(تجربه اي كه آزموده را ازمودن خطاست را بفراموشي سپرده بود)

درآن سراي بهشت مانندحجره ي دلگشايي ساختند ومكاني عميق در ان بنا نمودند از دو طرف سراشيب كه دهنه ي بالاي ان هفت زرع ودهنه ي زير يكزرع و از بالا تا زير سنگ مرمر نصب نموده بودند.
انحجره را با زينت بسيار ساخته و پرداخته واراسته و پيراسته بودند كه گهگاهي ان يگانه ي روزگار برهنه ميشد و يك زوجه ي ماه سيماي سيم اندام،خود را برهنه مينمود از بالاي انمكان عميق روبروي هم مينشستند و پاهاي خود را فراخ مي نهادند و از روي خواهش همديگر را بدقت تماشا مي نمودند ومي لغزيدند، از بالا تا زير چون بهم ميرسيدند ،الف راست بخانه ي كاف فرو ميرفت پس ان دو طالب و مطلوب دست بر گردن همد يگر مينمودند و بعد از دست بازي و بوس و كنار بسيار، آن بهشتي سرشت مجامعتي روحبخشا با زوجه ي حور سيماي خود مينمود كه واه واه چه گويم از لذت ان (اللهم ارزقنا و جميع المومنين) انرا حظ خانه مي ناميدند.
حجره ي مدّوره ي وسيعه در ان سراي پر نشو و نما، با زينت بسيار ساختند كه گهگاهي انسرور سلاطين عهد خود با چهل پنجاه نفر از زنان ماه طلعت ، حور اطوار،پري رفتار، چشم جادوي ، هلال ابروي ، مشكين گيسوي ، مهر صباحت ، طناز پر ناز غمزه گر عشوه پرداز خود در ان حجره ي پر زينت و اينه جناب خود در ميانه مجرد از لباس و لعبتان شوخ و شنگ مذكوره بدورش ، برهنه مي نشستند و هر يك ، يك ناز بالش پر پر قوي اطلس و حرير و ديبا و پرنيان و زر بفت مي نهادند به زير كمر خود و پاهاي خود را بزير كمر و زانو ميكشيد ند و بپشت ميخوابيدند و عشوه ها و غمزه ها و ناز ها و غنجها مي نمودند و كرشمه ها مي سنجيدند و شوخيها با هم مي نمودند ولطيفه هابهم ميگفتند و ميشنيدند.
ان خلاصه ي ملوك نيكو سلوك ، از هر طرف ان ماهوشان سيم اندام را تماشا مينمود و از هر يك كه خوشترش ميامد بدست مبارك خود دستش را ميگرفت و بمردي و مردانگي او را در ميان ميخوابانيد و پاهاي نازك حناي نگار بسته ي او را بر دوش مبارك خود مي انداخت و عمود لحمي سخت مانند فولاد خود را بر سپر مدّور طولاني سيمين نازك ان نازنين فرو ميكوفت و مجامعتي خسروانه مي نمود كه لا حول و لا قوة الا با للّه، و ان حجره را لذت خانه ميخواندند.
(ص75 و76 ، شاه سلطان حسين ، رستم التواريخ ، به اهتمام محمد مشيري ، 1352)

در نيرو مندي و زور بازو قوّت سر پنجه وشجاعت و فصاحت و بلاغت و علم و حلم و وسعت حوصله ، فرد كامل و وحيد زمان بوده و هميشه با انبساط و نشاط قلب و سرور خاطر عاطر و مدام بي غم و هم و خرم و خندان و شادمان بود.
روز و شب در اكل و مجامعت ،بسيار حريص و بي اختيار بوده و بجهت امتحان در يكروز و يكشب صد دختر باكره ي ماهرو را فرمود ، موافق شرع انور محمدي برضاي پدرانشان و رضا و رغبت خودشان ، از براي وي متعه نمودند و ان پناه ملك و ملت بخاصيت و قوت اكسير اعظم ، در مد ت بيست و چهار ساعت ازاله ي بكارت ان دوشيزه گان دلكش طناز و ان لعبتان شكر لب پر ناز نمود و باز مانند عزبان مست هل من مزيد ميفرمود و بعد ايشانرا بقانون شريعت احمدي مرخص فرمود و همه ي ايشان، با صداق شرعي و زينت و اسباب و رخوت نفيسه ي كه ان قبله ي عالم با ايشان احسان و انعام فرموده بود بخانه هاي خود رفتند و در همه ممالك ايران، اينداستان انتشار يافت ‌‌‌‌‌‌(بيجا نبود امار دختران غير باكره اي كه به خانه ي شوهر رفته اند توسط امام جمعه ي اصفهان )
و هر كس زني در حسن و جمال بي نظير داشت ،با رضا و رغبت تمام او را طلاق ميگفت و از روي مصلحت و طلب منفعت او را بدربار معدلت بار خاقاني مياورد واو را از براي ان يگانه ي افاق عقد مينمودند، با شرايط شرعيه وان زبده ي ملوك از ان حوروش محظوظ و ملتذذ ميشد و او را با شرايط شرعيه مرخص ميفرمود و مطلقه مينمود و ان زن ، خرم و خوش از سركار فيض اثار پادشاهي انتفاع يافته با دولت و نعمت باز بعقد شوهر خود در ميامد.
هر كس،دختر بسيار جميله داشت سعيها مينمود و بعرض محرمان سرادق جاه و جلال خاقاني ميرسانيد و اندختر ماه منظر را از براي ان ذات نيكو صفات اقدس عقد مينمودند با شرايط شرعيه و قواعد مليه و با كمال خوش طبعي و نكو خلقي ، با اطوار بسيار خوش و حركات دلكش رستمانه بيك يورش قلعه ي در بسته ي محكم بلو رينش را دخل و تصرف مينمود و قفل لعل مانندش را بمفتاح الماس مانند خود ميگشود و از طرفين چنان حظ و لذت مييافتند و بدان قسم محظوظ و ملتذذ ميشدند كه بتقرير و تحرير نمي گنجد، زيرا كه معجوني پيش از مقاربت بر حسفه ي خود ميماليد كه في الفور حشفه بخاريدن در ميامد و چون بمقاربت مشغول ميشد ، فرج ان زن نيز از ان دوا بخارش در ميامد و بسبب قوت باهي كه ان يگانه ي افاق داشت ، اورد و بردش بسيار به طول ميانجاميد و بسيار متحرك بود، تا انكه از فرط لذت ، طرفين نزديك به غش نمودن و بيهوشي ميرسيدند و هر يك از اين زنان و دخترانرا كه ابستن ميشدند نگهداري مينمود و الا طلاق ميفرمود بقانون شريعت نبوي همه را با انعام و احسان و بخشش و باين شيوه ي مرضيه ي خوش و باين قاعده ي نيكو خوشنود ميفرمود.
باين مراسم خوب و باين ائين مرغوب مذكور ، ازاله ي بكارت سه هزار دختر ماه روي مشكين موي ، لاله عذار ، گلندام ، بادام چشم ، شكر لب و دخول در دو هزار زن جميله ي افتاب لقاي سرو بالاي نسرين بدن ، نرگس چشم ، طناز پر ناز ، بلورين غبغب ، نموده ما شاء الله لا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم.
از بركت اكسير اعظمي كه درويش ذو فنون كامل بزرگوار صاحب اسراري بخلد اشياني، شاه سليمان غفرالله له پيشكش نموده بود و از ان خلد اشياني باين فردوس مكاني ميراث رسيده، بقدر بيست كرور كه هر كروري پانصد هزار تومان و هر توماني ده هزار دينار ، باشد و بهاي هشت مثقال زر ناب و نيز بهاي صد و چهل مثقال سيم ناب و نيز هر توماني ،قيمت بيست خروار ديواني غله كه صد من تبريزي كه پنجاه من بوزن شاه كه هر من شاهي ، هزارو دويست و هشتاد مثقال باشد ، خرج تزويج ها و عرو سي هاي خود نموده و باين طريقه خلايق را از سر كار فيض اثار منتفع مينمود.
(ص82 و83، شاه سلطان حسين ، رستم التواريخ ، به اهتمام محمد مشيري ، 1352)

در ان عجايب خانه، ريگي چند بود مشجر، مثمن، معطر، كه چون بر اتش مي نهادند و گرم ميشد ،مانند اسفند كه از اتش جستن كند ،مانند، تير بجانب بالا جستن مينمود و تا گرم بود، بجانب بالا ميرفت و چون سرد ميشد ، بجانب زير ميافتاد و صداي عظيمي از ان بر ميامد كه هر كس انرا ميشنيد بيهوش ميشد و انرا "رمل الصعود" ميناميدند.
نيز،ريگ موزون خوش نمائي چند بود كه چون انرا كسي در دست ميگرفت و بحرارت بدن ، گرم ميشد ، انشخص هر كس را كه بسيار دوست ميداشت بنظرش چنان ميامد كه در پهلويش نشسته و باوي ببوس و كنار و شوخي و دست بازي مشغولست و بدقت تمام باوي مجامعت مينمايد و چون انزالش ميشد مانند اتش ، كف دستش را ميسوخت و انسنگ را ميانداخت چون نظر مينمود ، انصورت را نميديد و ان ريگ را "رمل العشرت" ميخواندند.
(من اگر بودم ميگفتم "رمل الزنا ي باصره " )
(ص86 و87 ،شاه سلطان حسين ، رستم التواريخ ، به اهتمام محمد مشيري ، 1352)

0 Comments:

Post a Comment

<< Home