پراکنده ها

Tuesday, April 11, 2006


بقول نا نا
روزها چون لاک پشتي
ميگذرد هنگامي که اميدي در تو هست
انتظار بسيار سخت است و ما انبوهي از منتظرا ن چه از جمكران چه ازكاخ سفيد ديوانه كننده است و غير قابل تحمل مثلي ست كه ميگويند گوسا له به دم است يعني از زايمان گاو همينقدر مانده كه دم گوساله از رحم گوساله خارج شود اين باقي مانده هم نسبت به زمان در پيش روي اينان نبايد بيش از اين باشد از جمكران هم خودشان نا اميدمان كرده اند پس چشم اميدمان به منجي كاخ سفيد است فرزند انسان .
شايد روزي هزار سال كه در تعاليم اسلامي آمده اشاره به همين روزها باشد
در چنان پريشاني بسر مي برم كه حال خود را نميفهمم دستم به هيچ كاري نمي رود نه من بلكه انبوهي از مردمي كه در اطراف خود مي بينم همه نياز به يك جرقه دارند جرقه پرقدرت كه انفجاري مهيب را حادث شوند
( همانگونه كه از آدرس و عنوان وبلاگ اشكار است اشفته ام و پراكنده گو كه اميد وارم خواننده گان بر من خورده نگيرند )
در روزگار جواني شكست سكوت اثر كارو را خوانده بودم بي اختيار هر اتفاق و مسئله ي ريز و درشتي كه در طول روز و ماه و سال برايم پيش مي امد نوشته اي از اين اثر در يادم زنده مي شد زير لب زمزمه مي كردم ومسكنم بود خب اقتضاي آن سن و سال و مشغوليات ذهني آن همان بود
مسائل انزمان مرا به جايي رساند كه گوشه گيري را برگزينم و باز به دامان كتاب پناه ببرم شب در گوشه ي آشپزخانه در روي صندلي در حال ببشي دوستي شعري از باستاني پاريزي از جيب در اورد و برايم خواند در حالي كه من فقط مجموعه ي از سير تا پياز باستاني را خوانده بودم با اين شعر انگيزه اي شده كه بلا فاصله بعد از پايان كارمان در آشپزخانه رفتيم تقريبا يك سري از اثار باستاني را خريد كردم اكثر انها را لا اقل يك بار خوانده ام و حالا آن شعر را در كتاب استاد باستاني سانسور كرده اند ولي سعي خواهم كرد براي پست بعدي اماده كنم ولي من پس از مطالعه ي نوشته هاي باستاني بي اختيار هر چه پيرامونم مي بينم يا مي شنوم ياد گوشه اي از وقايع طنز گونه و لطيفي مي افتم كه با زيركي منحصربه فردش اين استاد تاريخ از ميان انبوهي از اوراق بيرون كشيده و هر خواننده اي را مجذوب مي كند .
مناسب حال اين روزهاي گيچ و سردرگم قطعه شعري از كتاب پيغمبر دزدان آن بزرگ ديدم در تاريكي شب با ماشين غراضه يا قراضه خود دويست و اندي كيلومتر ( فاصله دو خانه ام را كه گاه مي گويم خانه تا محل كارم) گاز دادم كه براي شما هم بنويسم كه لذت ببريد اما افسوس كه ان كتاب اينجا نبود و از انجايي كه دوستان هميشه تذكر مي دهند در نقل قول بايد نهايت دقت و امانتداري را رعايت كني به محفوظات خودم اعتماد نمي كنم و اين را هم مي گذارم براي پست بعدي برايتان مطلبي مي نويسم از رستم التواريخ كه اين كتاب هم مطالب جالب و گفتني آن تمام شود و رد كنم به صاحبش كه اعتبار گرفتن كتابي جديد از كتابخانه اش پيدا كنم گر چه او خود استاد مثلم يافتن نغز است از مجموعه اثار فارسي

0 Comments:

Post a Comment

<< Home