پراکنده ها

Sunday, March 05, 2006

عاشق شدن ميرزا منعم به بي بي مرصع لولي



عاليمرتبت افصح الشعرا ، فخرالظرفا ، ميرزا منعم شاعر شيرازي ، در آن زمان طرب نشان ، به بي بي مرصع لولي مذكور ِ مشهور ، تعشق و كمل مهر و محبت داشت و روز و شب در تدبير وصال آن گلندام ، تخم تمني در مزرع دل ميكاشت و از حسرت آن حيات بخش مرگ را مشتاق و ماه اميدش بر فلك آرزو در محاق افتاد ، و چون ميرزا منعم بسيار كريه منظر بود هر قدر كه او ، از بي بي مرصع خوشش ميامد ، آن گلندام از او ناخوشش ميامد و هر وقت كه آن عاشق ِ دل سوخته را ميديد او را دشنام ميگفت و باعتاب باو ميگفت كه اگر هزار تومان بمن بدهي در آغوش تو نخواهم خفت ،
ميرزا منعم در عالم شيطان خيالي ، دست بدامان عاليجاهان علي نقي خان و حسن خان و تقي خان برادر زاده هاي والا جاه كريم خان وكيل الدوله كه پسرهاي عاليجاه صادق خان بيگلربيگي باشند زد و عرض حاجت بايشان نمود كه چاره بجهت اين بيچاره بكنيد كه اين آرزو را بگور نبرم .
ايشان از روي رندي او را بحمام فرستادند و بحنا و رنگ وسمه ريش سفيدش را سياه و او را از پاي تا سر مخلع بخلعت حكومت از كفش تا كلاه نمودند ،و از روي مصلحت او را سلطان مسقط خواندند و بر صدر مجلس او را نشانيدند و بي بي مرصع مذ كوره را با گلرخان زير دستش و اسباب و الات طرب احضار نمودند و بزمي مينو اسا آراستند و به ميگساري مشغول گرديدند و آواز دف و نقاره و چنگ وچغانه و ارغنون و عود و رباب بر فلك مينائي مپرسيد و هاي و هوي سر مستان غلغله در فلك نيلوفري انداخت و دل عشاق در هواي هم اغوشي معشوقان ميطپيد .
بعد مجلس را از اغيار خالي و بستر ديبا و حرير و پرنيان بجهت ميرزا منعم و بي بي مرصع لولي لا ابالي گستردند و ميرزا منعم مذكور در بيرون حجره برفقاي خود از سستي باه شكايت نمود ، ايشان قدري حب السلاطين و عصاره ي ريوند را با شكر مازندراني حب ساخته كه از مسهلات قويه ي غريبه است به ميرزا منعم عاشق ِ سر مست خورانيدند و آن دلباخته با شوق تمام رفته در بستر ناز با آن بت طناز هم آغوش گرديده و يكساعت ببوس و كنار و دست بازي مشغول بوده بعد با شوق بسيار بند مرواريد دوخته و به رشته كشيده ي شلوار آن نازنين را گشوده و شلوار زربفت را از پاي آنسرو گلچهره ي سيم اندام بيرون كشيده و هر دو پايش را از جا برداشته و بر دوش انداخته و چون سر الف را در خانه ي كاف نهاده كه بيكبار روده هايش بقراقر در آمده ناچار از جا بر جسته و بر سر مبرز رفته و تا سه بار چنين اتفاق افتاد و در مرتبه ي چهارم چون سر الف را در خانه ي كاف نهاده و رفقاي رند شوخ طبع از سوراخ پنجره همه نگاه ميكردند ، خواست كه زور نمايد اسهال مهلتش نداد بي اختيار بر فرج بلورين ساخته پرداخته ي بي بي مرصع...د و مقارن اسهال قي اتفاق افتاد و سر تا پاي آنسرو سيم اندام و جامه هايش و بستر حرير و ديبايش در آن ، ملوث و گوهر گرانبهايش در فضلات ميرزا منعم غلطيد و رفقي رند در از تماشاي اين حركات و خنده ي بسيار بيهوش گرديدند .
ناگاه بي بي مرصع از شنيدن صداي خنده و هاي و هوي بيرون حجره تفطن و احساس مطلب نمود و بنظر هوشمندي ميرزا منعم بيچاره را شناخت، دشنام بسيار بآن ناكام داد و تف بسيار بر ريش آن فقير انداخت و گفت شكر خدا كه با هزار خدعه و رنگ بمراد خود نرسيدي و ارزوي ....س نازنينم در دلت ماند ميرزا منعم گفت الحمدالله كه بر ...س نازنينت و سراپايت ...دم و در فضلاتم غوطه ور گرديدي اي قحبه در ِ سرزنش عالمي بر رويت گشودم و رسواي عالمت به مكر و تزوير نمودم و ذكر اين داستان مضحك در همه جا شيوع يافت .


0 Comments:

Post a Comment

<< Home