پراکنده ها

Tuesday, April 11, 2006



کیری که در جوانی همچو سنگ بود
حاضر یراق همچو سپهدار جنگ بود

هنگام رستخیز دلیر و زرنگ بود
چو خانزاد بر در کس های تنگ بود

امروز خفته است تو گویی مرده است
گویی که جان خویش به جانان سپرده است

استهبدی که برق یراقش ز نور بود
مهمیزش از طلا و چماقش کهور بود

آماس غبغبش همه از فرط زور بود
انبار فیس و مخزن کبر و غرور بود

خلع سلاح گشته و اینک پیاده است
سر را غریب وار به تخمم نهاده است

آن قامتی که شور قیامت نمی خرید
در لیفه ام چو مار به هر سو می خزد

بوی خوش کسی به مشامش چو می رسید
با اقتدار سر به سماوات می کشید

اکنون به روی خایه ی من سر نهفته است
گویی شهادتین غریبانه گفته است

با دست خویش از سر شب تا دم سحر
او را همی کشم به چپ و راست چون فنر

می آرمش به یاد فتوحان پر ظفر
می مالمش به کف پای تا به سر

اما گذشته را همه از یاد برده است
الفاظ من تمام چو تلقین به مرده است

هنگام صبحدم که فتد پرده از خلق
خون پاشد از نیام و گیرد افق شفق

این قهرمان پیر کند یادی از سبق
سر بر کشد ز جا و شود صاف و شق و رق

اما دریغ فاقد عزم و اراده است
یک رستخیز کاذب و بیجا و ساده است

این باد نخوتی که همی می کشد به دوش
طبلی تهی است که آوا دهد به گوش

بادی به تن داد و امد به جنب و جوش
اما به دفع بول شود ناگهان خموش

بیچاره غافل است که کارش گذشته است
پیمانه اش تهی و سبویش شکسته است

ای صاحبان قدرت و مال و تبار و جاه
گر اوج قدرتیست ببینید قعر چاه

مال و تبار و جاه شود عاقبت تباه
این درس عبرتیست برای گدا و شاه

پایان هر کسی ز جفا سر شکستگی است
قانونی از طبیعت و این رسم زندگی است

این یکه تاز صحنه ی پیکار اینچنین
افتاده ناتوان و زار از فراز زین

دل می ربوده از که و کهتر به هر زمین
روزی عزیز بوده بَر ِ یار نازنین

این قهرمان پیر رشته ی الفت گسسته است
گویی از محاربه طرفی نبسته است

یاران مدد کنید که کیرم ز دست رفت
آن کو گرفت از همه ناز شصت رفت

آن کو به زور سد سکندر شکست رفت
خاکی به سر کنید که آن پیل مست رفت

این نعش اوست که در بر چشمم فتاده است
خالی ز باد کبر و فیس و افاده است

اشکی نثار قامت رعنای او کنید
صبری برای ماتم او آرزو کنید

با آب کس جنازه ی او شست و شو کنید
در سوگ او هزاران قدح در سبو کنید

ای کس در عزای کیر سیه پوش گشته ای
چندان گریستی که مدهوش گشته ای

ای کس بیا تو امشب جهاد کن
رحمی به روح مرده ی این خانه زاد کن

با کفن و دفن کیر تو او را وداع کن
با این قیام خاطر ازرده را تو شاد کن

عمری تمام زیر نگین تو بوده است
اکنون که این غریب کنار تو غنوده است

ایش قطعه گویا از باستانی پاریزی است اما خود شخصا در همچکدام از اثارش ندیده ام و چون سینه به سینه نقل و به بنده رسیده دارای اشکالاتی در ساختار می باشد که هر گوینده ای بر ان افزوده است .
هر یک از خواننده گان اگر متن صحیحی از ان یافتند مزید امتنان خواهد بود که بنده را ار صورت صحیح آگاه نمایند

7 Comments:

At 6:14 AM, Anonymous Anonymous said...

ممنون، عالی بود. مدتها بود دنبالش میگشتم

 
At 6:45 AM, Anonymous Anonymous said...

منم مدتها بود دنبالش می گشتم البته اونی که من شنیده بودم یه جاهایش فرق داشت

 
At 12:12 PM, Anonymous Anonymous said...

عالی ممنون :)

 
At 10:24 AM, Anonymous Anonymous said...

اصل شعر از مرحوم ضیاالدین امامی تویسرکانی است و بسیار کاملتر و متفاوت تر می باشد بند آخر که تخلص شاعر در آنست را مینویسم
در ملک تن به از تو مقامی نبوده است کی بهتر از ضیاء خصالت ستوده است

 
At 6:46 AM, Blogger Unknown said...

شعر از غلامحسین درویشی است

 
At 6:49 AM, Blogger Unknown said...

کی بهتر از غلام خصالت ستوده است..
غلامحسین درویشی

 
At 8:49 AM, Anonymous Anonymous said...

کی وصف تو به غیر امامی سروده است

 

Post a Comment

<< Home