پراکنده ها

Sunday, January 07, 2007

غدير

معمولا در مناسبت نويسي و موضوع روز صحبت كردن خيلي موفق نيستم ، ولي خيلي دوست دارم بتونم از عهده ي اين كار برام .
دليل اصلي عدم موفقيتم هم اينه كه ، معمولا يك اتفاقي كه مي يفته يا مناسبتي كه پيش مي ياد بلافاصله مطلبي در ذهنم نوشته مي شه ولي جاري شدنش بر قلم و بعد تايپ كردنش اكثرا سه چهار روزي طول مي كشه از همه بدتر اينه كه گاه براي پستش بايد صبر كنم مناسبت ِ ديگري پيش بياد كه بيام شهر و پستش كنم .
برا همين هم خيلي اوقات ديگه از پست كردنش منصرف ميشم .
به روز نوشتن يك جزء ديگه هم داره كه باز من از اونم محرومم ، اينكه هر روز بتوني كانكت بشي و اكثر وبلاگ ها رو بخوني و باز متاسفانه در ده من همه ي وبلاگ هايي كه قابل خوندنه بسته است البته تو خود شهرستانم همينجوره .
پست قبليم رو سه بار فرستادم ولي هنوز مطمئن نيستم كه در صفحه اومده باشه چون بعد پست كردن از اينجا " پرويو" هم كه مي گيرم ميگه "امكان دسترسي نمي باشد" .
بمناسبت عيد غدير مسلمين مي خوام يه كتابو بهتون معرفي كنم

نام كتاب : تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلام
تاليف : دكتر محمد جواد مشكور
چاپخانه : چاپ افست مروي
صحافي : صنوبر
تيراژ : سه هزار نسخه
ناشر : كتابفروشي اشراقي
چاپ سوم : 1362 – تهران

اونچه در اولين صفحاتش مي خونين و دست گيرتون مي شه اينه كه
اولا : حديث غدير به خاطر اين بوده كه در اون حجِ اخري همه از دست علي ناراحت بودن و كسي تا آخر با او صحبت نمي كرده و اون حرفا برا اين بوده كه جماعت رو اشتي بده با علي و اصلا بحث انتخاب جانشين نبوده ، آيه ي " اليوم اكملت لكم دينكم "هم مال اين روز نيست و جاي ديگه اي اومده .

دوما : از ميون اونهمه مسلمون اون زمون فقط به اندازه ي انگشتاي دو دست طرفدار حكومت علي بودن شايد م كمتر .

سوما : از ميون اون جمعيت مگه يك نفر حديث غدير يادش نبود كه بلد شه بگه جانشين انتخاب نكنين كه پيغمبر چند ماه پيش اين كار رو كرده ، همون موافقين خلافت علي م در همون ابتدا اشاره به قوم وخويشي علي با محمد مي كنن نه حديث غدير .
در مجموع كتاب جالبيه بخونين بد نيست براي كوبيدن تو دهن خر مقدسين چيز جالبيه ، من مي خواستم عين كتاب رو چند صفحه اي تايپ كنم ولي به امشب نمي رسه ، شايد اسكن كردم و در ذيل همين مطالب گذاشتم .
راستي نمي دونم فردا هم تعطيله ؟

Monday, January 01, 2007

كريسمس مبارك

يک توصيف


کلاس ما اولین کلاس مدرسه است ،با دری که ، با اینکه دو سه بار درستش کرده اند ولی باز هم لولایش درآمده ، وازجا کنده شده است .
وارد کلاس که می شوی دست راست بخاری چکه ای کهنه ی کوچکی قرار دارد ، دور لوله هایش را گچ کرده اند ، پسرهای فضول کلاس دو سه باری آن را آتش زده اند ، برای همین دیوار کنارش سیاه شده ، و منظره ای نامطلوب را ایجاد کرده است. کلاس بزرگ است ، به طوری که با وجود 22 نفر دانش آموز باز هم فضای خالی وجود دارد .
تخته سیاه کلاس که سال هاست بچه ها و معلم ها بر روی تنش گچ کشیده اند بر دیوار روبه روی ما نصب شده ، و این تخته ی پیر و خسته چند سالی است رنگی تازه به تنش نخورده ، و لباسی نو نپوشیده است .
بیشتر میزهای کلاس کهنه و زنگ زده است ، چند تا صندلی امانتی از دبیرستان هم در کلاس ماست ، که بیشتر ، پسرها روی آن می نشینند .
پنجره های کلاس بزرگ است ، و شیشه هایش چند تایی ساده ، وچند تایی مشجر . وقتی دقت می کنی گوشه ی بعضی از شیشه ها پریده است .
بی چاره چهار چوب پنجرها ، سال هاست که لباس زیبایی از رنگ یک نقاش بر تن خود ندیده است . کاش پرده ای زیبا بر پنجرها ی کلاس می زدند تا علاوه بر اینکه از هدر رفتن گرمای بخاری جلو گیری کند ، عبور ومرور ماشین ها و مردم در خیابان حواس ما را پرت نکند .
آخر دیوار مدرسه ی ما نرده است و همه چیز را در خیابان می بینیم .
میز معلم که نداریم ، ولی صندلی معلم مان شده کیسه بوکس بچه ها ، هر چه از معلم دلخوری دارند سر این صندلی بدبخت در می آورند ، چرم رویش را می کنند ، ابر هایش را بیرون می کشند ، و تکه تکه می کنند . گاهی هم رویش می نشینند و الاکلنگ بازی می کنند .
وجود چند کار کلاسی و روزنامه دیواری بر روی دیوار آبی رنگ کلاس علاوه بر این که روی تقلب ها و یادگاری ها را پوشانده باعث شادابی وتغییر روحیه ی ما شده است .
به امید روزی که کلاس ما با پرده و بخاری و رنگ و در نو مانند عروسی زیبا برای ما خود نمایی کند ، و ما با روحیه ای شاد وخیالی آسوده به درس معلم گوش فرا دهیم .
(از دفتر انشاء پرستو ، با تايپ خودش )