پراکنده ها

Monday, May 29, 2006

کیرنامه


آدمي بنده ي كير است ز برنا و پير
كه شهانند و وزيران همگي بنده ي كير

خلق را بيهده در طبع نخوانيد آزاد
كه دروغ است و دروغ است به يزدان قدير

(5)ما همه بنده ي كيريم هم از پست و بلند
كه همه بنده ي نفسيم و نداريم گريز

كشته ي كير ِ خود و نفس و شهيديم همه
زر خريد ِ هوسِ خويش و اسيريم اسير

اين اسيران كه سر از قدرت سايند به عرش
وين وزيران كه به درگاه مشارند و مشير

شير روزند ، كجائي كه به شب زير لحاف
تا ببيني كه چو روباه شود گردن شير

قدرت ار هست به كير است كه چون راست شود
بدرد كون نواميس عقول و تدبير

(15)آنتوان باشي اگر حاكم و ديكتاتور روم
لاي ِ پاي ِ كلوپاترا بشوي خرد و خمير

ژوزفين مي شكند دبدبه ي ناپلئون
كاترين خم كند اخر كمر پطر كبير

شيخ صنعان چه كند عابد برصيعا كيست
كير بي پير نه از شيخ مطاع است و نه پير

اي بسا كون دهد آدم كه به پولي برسد
وانگه آن پول كند خرج هوسبازي كير

اين سخن را همه عالم خط تصديق نهند
جز تو اي شيخ كه بد باطني و غافل گير

(25)پرسشي ميكنم اي شيخ تو برگوي جواب
من بميرم ، سخن راست بگو بي تزوير

دم ز تقوي زني و قدرت پرهيز و عفاف
كه مطيع است و مطاع است مرا نفس شرير

اين تظاهر به ريا كاري و دينداري چيست؟
نيش پنهان مكن اي عقربك ِ زير ِ حصير

آنچه خفته است به شلوار تو از ما هم هست
ني ز ما سنگ ِ سماخ است و ز تو شاخ عبير

تو نه موسي و به شلوار عصا خواباندي
من نه فرعونم و بسته به كمر مار شرير

(35)سخن لخت از اين بحث بگويم چو فرويد
گر چه كارم رسد از خلق به طعن و تكفير

تا بداني كه تو را پته به آب افتاده است
پيش اين قوم دگر سود ندارد تزوير

نه دروغ است به حقي كه حكيم است و عليم
نه گزاف است بذاتي كه بشير است و نذير

آشنا بود مرا قحبه اي از عهد شباب
كه شباب است و هوس بر سر آن آب مطير

روزي از دفتر ايام ِ هوس پرور او
خواستم خاطره اي چند نمايد تقرير

(45)گفتم اي خورده هزاران ذكر خلق خداي
شده سنگ ِ محك ِ خلق ز برنا و ز پير

اي لب لعل ِ تو پازهر ِ بلاي ِ ساديسم
وي تن ِ سكسي ِ تو ملجاء اميال ِ خدير

اي شده پيش ِ تو شخصيت و ماهيت ِ خلق
روشن آنگونه كه باشد به بطون و به خمير

پرسشي دارم و خواهم كه مرا پاسخ آن
راست گويي كه در اين حكم بصيري و خبير

زين همه خلق كه يك عمر به تو جمع شدند
بدترين ِ همه شان كيست در اين جمع ِ كثير ؟

(55)گفت : من بدتر از اين فرقه ي عمامه بسر
كس نديدم ، بشنو ، نيست سخن بي تقرير

شيخكي بود كه در مدرسه اي منزل داشت
پاك و افكنده سر و زاهد و بس خوش تذكير

پاي منبر شبي از شيخ سوالي كردم
بخصوص از جهت حيض و نفاس و تطهير

او به من گفت كه اين مسئله را بايد جست
در فلان حاشيه ي ِ جامع تفسير ِ كبير

بهتر آن است كه در اول شب وقت ِ نماز
پيش من آيي در مدرسه ي ِ شيخ ظهير

(65)من به سر چادر عفت زدم و وقت غروب
جانب مدرسه رفتم كه نيفتد تاخير

صحن خلوت شد و طلاب به محراب شدند
برشد از ماذنه بر چرخ نداي تكبير

وارد حجره ي شيخك چو شدم او برخاست
پيش پاي من و پس گفت تَفَضّل به سرير

از پي پرسش احوال من آورد كتاب
خواند از حاشيه و متن روايات ِ كثير

گر چه اصل ِ سخن از حيض و نفاس آمد و طمث
ليك آخربه ذكر آمد و آن فعل ِ نكير

(75)آنچه درباره ي اعضاي اسافل مي جست
جزء جزء ِ آن همه را گفت نفير و قطمير

كه چنين رفتن و آن گونه زدن نيست بديع
وين چنين دادن و آنگونه شدن نيست نظير

زاني محصنه را حكم چنين است و چنان
وطي غلمان بود اين حكمش و آنش تقصير

از قُبل گر نرود با د ُبرش بايد ساخت
كه: "نساء حرث لكم" هيچ ندارد توفير

گر بمالي شود البته فقط روزه خراب
ور رود تا حشَفه نبودت از غسل گريز

(85)بردن يائسه يا غر زدن باكره را
هم مجازات چنان باشد و بهمان تعزير

ور كه افضا شود البته حذر بايد كرد
چند روزي كه خورد بخيه و يابد تعمير

باري آنقدر سخن گفت و مسائل فرمود
و آنچنان كرد مرايا و مناظر تصوير

كه مرا شهوت غالب شد و تن خارش يافت
گويي اندر همه اندام من افتاد كهير

اول كار و زني تر گل و ورگل كه هنوز
تك پران بودم و محتاط ، نه شب خواب و دلير

(95)غافل از آنكه چه دامي به ره انداخته شيخ
تن به او دادم و فارغ ز عذاب و ز سعير

جامه چو كندم و گشتيم مهياي جماع
اقتراحي بمن او كرد و شدم پند پذير

او به من گفت كه گر لذت افزون طلبي
بهتر آن است تو رو باشي و من خفته به زير

من شوم زن تو شوي مرد كه مهوش فرمود
كاميابيش كثير است و تكاپوش قصير

روي او خفتم و ماليد و فرو رفت تمام
گر چه ياروش گران بود و كج و لخت و خطير

(105)در همين حال مرا شانه و بازو بگرفت
به دو دست و به فلك بانگ و شهيقش چو زفير

پاي پر موي خود آنگه به دو پايم پيچيد
همچو لبلاب كه بر شاخ گل آويزد خيز

انچنان سخت گرفتار شدم در كف شيخ
كه نه راه حركت ماند و نه راي تدبير

در همين حال كه او گرم تكاپو مي بود
من تن نرم سپردم به قضا و تقدير

ناگهان ز پس پرده ي ِ پستوي ِ اتاق
شيخكي جست برون لخت چو بوزينه ي پير

(115)شَغَب شهوتي از چشم و تنش شعله گراي
ذكرش سخت و سيه همچو چماق ِ تكفير

بي سوالي و جوابي سوي من امد و جست
از زبر بر من ِ كج قافيه چسپيد دلير

دست بر ران ِ من افكند و سرينم بگشود
كه بسي لقمه عذب بود و رطب دندان گير

ران بيفشرد و به زور آنهمه را داخل كرد
خشك و بي قاعده و تعبيه بگشود مسير

من چه گويم كه چسان رفت فرو خرزه ي شيخ
چه كند كنده ي سر سوخته با نرم حرير

(125)در حريم و حرم مدرسه بوديم و به طبع
جاي فرياد نمي بود ز خوف و تشوير

جز به خنديدن و تسليم و رضا چاره نبود
كه نه فرياد رسي بود در ان خانه فخير

گوئي از عالم تصوير به تحقيق كشيد
قصه ي مثنوي و دخترك و وطي حمير

من مدق تا ندرد مشك ز زور و ز فشار
او مُصر تا به ته ديك رساند كفگير

زان بتر آن دو كه مي خواست بسان دو قطار
تا ملاقات كند در بن خط از دو مسير

(135)چه بگويم كه چه بودند دو تا شيخ پليد
يا چه گويم كه چه كردند ز بالا و ز زير

گر رسد روز قيامت به يقين خواهم برد
شكوه ي ِ كون ِ دريده به خداوند قدير

باري اي شيخ سخن گر چه نه خوش بود مرنج
قل كفر است نه كفر است تو با ريش مگير

شهوت ار چند حقير است تو پستش مشمار
كه سويداي حيات است و نه سويداي سرير

غايت علم و هنر مقصد اخلاق و كمال
همه را ختم شود راه بدين دير حقير

(145)ما همه بنده ي كيريم و پس افتاده ي كُس
زنده بادا كُس و بر پاي بود پرچم كير
?
1- مصرع نخست را سالها پيش به اين صورت شنيده ام :.....زشاه و ز وزير و همين صورت مناسب تر است.
2- بيت 5 : اين اميران – درست است.
3- بيت 10 : برصيصا – درست است.
4- بيت 142 : بين «است» و «نه» ، «و» زايد است.

شعر فوق منسوب است به باستابي پاريزي سالها پيش شنيده بودم تا اينكه يكي از دوستان به صورت تايپ شده بر روي كاغذ A4 با تصحيحي كه كرده بود به من داد پا ورقي ها مربوط به اين دوست عزيز مي باشد مزيد امتنان خواهد بود اگر خواننده گان عزيز متني صحيح و يا استنادي محكم از سراينده داشته باشند و در اختيار اينجانب قرار دهند.

Sunday, May 28, 2006

پند


حكيمي دختران را پند همي داد كه به دو چيز خود ننازيد ، يكي پرده ي بكارت و ديگري مهريه ي سنگين ، كه اولي به كير راست بند است و دومي به تخم چپ

Friday, May 19, 2006

جُک


جواب "بوش " به احمدي نژاد
محمود جون ، نماز صبح يادت نره منهم را بيدار كن
قربانت
J.W.Bush

خواب دیشب



ديشب در خواب مومني را ديدم كه بسيار ناراحت و خشمگين به طرف من مي امد . دست راستش را گرفتم و پرسيدم چه شده كه اينگونه اندوهگيني ؟

در جوابم گفت : آخرين لحظات زندگي در دنياي اينترنت دنبال ادرس بهشت و جهنم مي گشتم كه در سرچ گوگل به نوشته ي تو در مورد بهشت و جهنم برخوردم و خواندم . براي اينكه بتوانم از نعمات بهشت متمتع تر شده و مجامعت بيشتري با حوريه هاي بهشتي ببرم كه يك عمر محروميت خود را جبران كنم مقداري از انفيه هاي پدرم كه از ساليان گذشته بلا استفاده در خانه مانده بود وصيت نمودم با من دفن كنند و بلاخره با هزاران ترفند و حيله با خود به بهشت اوردم ، هر روز در دو سه نوبت از انها استفاده مي كردم و از حوريه هاي موجود متنعم مي گشتم در ضمن سعي و تلاش فراوان ميكردم كه از اطعمه و اشربه و ادويه ي باد اور دوري كنم .

اما طولي نكشيد كه يكي از مومنين گوزوكي خايه مال پيش خدا شكايت ميبرد كه من فقط عطسه مي كنم و هرگز نمي گوزوم " حتما كاسه اي زير نيم كاسه ام است .

خدا هم به يكي از ملك مقرب ماموريت مي دهد كه مواظب رفتار من باشد و اينگونه دستم رو مي شود ، خدا هم دستور ميدهد براي تاديب من در چاي من مقداري چوب پنبه بريزند ، و من از همه جا بيخبر امروز از اول صبح با خوردن اولين چاي در چنگ غلمان مقرب گرفتار شده ام در ضمن شيشه انفيه ام را ضبط نموده اند.

پرسيدم :حال مي خواهي چه بكني ؟

جواب داد : مي روم همان جهنم .

از او خواستم هر از چند گاهي به خوابم ايد و از احوال و تجربيات خود در اختيارم گذارد تا منهم به نوبه ي خود براي اگاهي ساير مومنين در اين اشفته بازار بنويسم تا موجب عبرت و راهنمايي ديگران شود .

Tuesday, May 16, 2006

جوابیه ی دکتر زر افشان



اين دومين بار است كه اين مطلب را تايپ ميكنم سري قبل سه صفحه را بدون اينكه سيو كنم تايپ كردم ناگهان سيستم هنگ كرد و چاره اي نداشتم جز ري استور كردن نمي دانم چرا پس از مدتي كه يكي از پلي يرها همزمان با ورد كار مي كند سيستم هنگ مي كند يكي از دوستان مي گفت حتما بخاطر نقل كفر الود است كه چنين مي شود خيلي كار است كه سوسك يا بوزينه نمي شوي .

بگذريم از روزگار كودكي طعم سوختگي بدن را ديگر بار نچشيده بودم سوختگي دوران كودكي هم هر زمان جلو چشمم ظاهر مي شد مو بر بدنم راست مي كرد امروز هم باز دستم همان دست سوخته ي قبلي بشدت دچار سوختگي شد ، ولي من كه هفته ي پيش را به مهمانداري گذرانده ام براي نگذشتن وقت مجبورم با همين دست چند خطي را در جواب مقاله گونه ي دكتر زرافشان كه چندي قبل در ارش كمان گير خواندم مجدد تايپ كنم .

جناب دكتر مطلب را اينگونه شروع نموده اند : يكصدا در برابر جنگ و رجزخوانی های جنگی بايستيم بازپس گرفتن حقوق ملت از حكومت كار ملت است، به امريكا مربوط نيست در مناقشه‌ى جارى در مورد ايران، سؤال اصلى و پايه اين است كه هدف واقعى آمريكا در خاورميانه و ايران چيست؟

و در ادامه خود به جوابي كه سردمداران امريكا براي توجيه عمل بيان داشته اند اشاره كرده اند . اما جناب دكتر با اعتمادي به اين جواب گويا فراموش كرده اند كه اسلام سوء ظن به ديگران را كاري گناه الود و عملي شيطاني ميداند . شايد بفرمايند كه اسلام "ان من العمال بالنيات " را هم گفته و نيت با انچه در سخن و گفته مي ايد متفاوت است .

مطلع سخن من هم از همين جا ست ما و دكتر و ميليونها انسان ديگر كه از 1400 سال پيش (مخصوصا ما ها كه در اين 27 سال اخير ) در اين مملكت زندگي كرده ايم از مسلمان و غير مسلمان ، موافق يا مخالف همگي نا خواسته در تحت لواي حاكميت اسلام بوده ايم . ناخواسته يا خواسته تعاليم و تربيت اين دين در گوشت و پوست ما رخنه كرده انچه در 27 سال اخير گذشته عين چهره ي واقعي اسلام بوده كه بخورد ما داده اند و نتيجه ي ان پيدايش يك نسل خموده منفعل و سرگردان و بدون هدف بوده است .

در اين ميان تمامي افراد جامعه از روشنفكر و بي سواد ، مدافع حقوق بشر و چماقدار همگي دچار خمودگي و اشكالات اساسي در فكر و روح و نحوه ي نگرش به انچه پيرامون مان مي گذرد شده ايم .

ازاد انديشي ، درست فكر كردن ، درست تصميم گرفتن ،و در نهايت استقلال در راي و انديشه از ما گرفته شده است .

بدتر از اين زماني است كه همين اهريمن كه 1400 سال است افتخارات تاريخي ما را به سخره گرفته حال در جهت منافع بقاء خود ، توسط قشر باصطلاح روشنفكر علم كرده و ياد اور ما مي كند .

اينها درست همان چيز هايي است كه گرداننده گان فعلي جامعه با تمسك به ان توانسته اند احساسات عده ي زيادي از مخالفين را جهت تداوم سلطه ي خود بكار ببرند .

جناب دكتر شما خود بيش تر از هر كسي از اموزه هاي ديني مردم اين مرز و بوم اگاهيد و بخوبي مي دانيد اگر كسي كوچكترين تاثيري از اين اموزه ها در وجودش رخنه كرده باشد ديگر قادر به تغيير اين حاكميت نيست ، هشت سال دوران اصلاحات را از ياد نبرده ايد . اصلاحات انجام پذيرفتني نبود انوقت انتظار تغيير را از اين نسل داريد ؟ شما در اين ساليان بارها و بارها ديده ايد كه چگونه نداهاي رهايي را در نطفه خفه كرده اند . من نمونه هاي فراوان ديده ام كه پدر ، پسر را يا پسر ، پدر را در راه منافع اين نظام قرباني كرده است .

جوانان را با جوانان دوران انقلاب مقايسه كرده ايد و به نظر شما عده اي خاص براي منافع خود اينان را به اين حال و روز انداخته اند ولي اشتباه مي كنيد اسلام اين است تا قبل از انقلاب همگي تصوري خام از اسلام داشتيم بهد انقلاب چهره ي واقعي اسلام را ديديم و روز به روز واقعيات اين دين برايمان روشن تر مي شود .

جناب دكتر مگر در جلو چشم من و شما 27 سال همين حكومت به فلسطيني و غيره و ذالك كمك نمي كند مگر تاريخ را مطالعه نكرده ايد كه حالا متعجبيد كه حكومتي ديگر بخواهد براي رهايي ملت ما استين بالا بزند مگر افتخار شما نيست كه در سر در سازمان ملل نگاشته اند " بني ادم اعضاء يكديگرند ....." پس سفصته ي چه مي كنيد ؟

در طول تارخ بسيار قبائل و حكومت ها به ملت هاي غير خودي كمك كرده اند . همه هم در جهت منافع خودشان و ان ملت ، خيلي اوقات منافع مشترك مي توان يافت و دست به دامن ديگران شد و يا به ديگران پيشنهاد كمك داد .

حداقل منافعي كه مي توان نام برد افزايش محبوبيت ، ايجاد امنيت ، ايجاد مراودات ، و..... است .

بخوبي مي دانيد تا زماني كه يك حكومت بي كفايت در نقطه اي از زمين حكم فرما ست ضررش علاوه بر مردم خودش كل جهان را در بر مي گيرد ( حرف هاي من اظهر من الشمس است نمي خواهم برايش مثال و مصداق بياورم ) حال چگونه انتظار داريد در حالي كه امريكا رهبري دهكده ي جهاني را بر عهده گرفته در مقابل اينهمه بي كفايتي و ..... ساكت بنشيند .

مگر نه اين است كه 27 سال است بعد از هر نماز يوميه سه بار مگر بر امريكا مي گويند و در تمام دنيا منافعش را به خطر انداخته اند پس بجاست كه براي دفاع از منافع خود و ملت ايران دست به هر اقدامي كه صلاح مي داند بزند .

جناب دكتر نك حمله امريكا اسلام و افراطي گرايي اسلامي است ، چه در عراق باشد چه در ايران و هر كس با ان مخالفت كند مسلم بدانيد كه در خط جمهوري اسلامي است تازه فهميده كه بايد اول از همه به ايران حمله مي كرد كه سر چشمه ي اين افراطي گري خشك مي شد . جمهوري اسلامي تمام اعتبار و استحكام خود را مديون اسلامي است كه چنان انساني را پرورش مي دهد كه بتوانند با نام او 27 سال بر گرده ي من و شما سوار شوند و هر كاري خواستند بكنند و در نهايت بگويند " اشتباه مرا به حساب اسلام نگذاريد " و من و شما هم بگوييم راست مي گويند خود اسلام خوب است اينها بد عمل مي كنند . من مي گويم ديني كه انسان سازي مطلوب ندارد براي لاي جرز ديوار خوب است .

ما زماني مي توانيم درست فكر كنيم درست عمل كنيم كه حداقل 27 سال در دنياي ازاد زندگي كنيم و نفس بكشيم بدور از چماق دين

يادتان نرفته كه زمان انقلاب چكونه تمامي گروه هاي چپ و راست ملي و مذهبي و بي دين دوش به دوش هم براي رفتن و از بين بردن شاه به خيابانها مي امدند ؟ چه كرده اند با اين مردم كه دو وبلاگ نويس كه تا حالا همديگر را نديده اند به جان هم مي افتند و نمي توانند براي يك هدف مشترك يك تصميم مشترك بگيرند نديديد گروه هاي دوم خردادي كه جگر گوشه ي خودشان بودند و 8 سال به بقاء انان كمك كردن چگونه در مقابل هم قرارشان دادند .

جناب دكتر مطمئن باشيد با اينهمه رسانه ي موجود و با اين امت هر هر مذهب موجود هيچكس توانايي ترور فكري از قبيل فكر من و شما را ندارد ، اصل فكر كردن ترور شده است زماني كه مردم از يك طرف خيابان رو به بالا درود بر مصدق شعارشان بود و رو به پايين مرگ بر مصدق .

ملت فعلي ما هم ، اكنوندقيقا دچار همان حالتند با اندك صحبتي افكارشان 180 درجه مي چرخد به ميان قشر عادي مملكت بياييد و لمس كنيد حالت مردم را .

شما ميفرماييد موضع من در برابر جمهوري اسلامي روشن است بدون اينكه جرات داشته باشيد بگوييد موافقيد يا مخالف چرا كه از اسلام حرف زدن اموخته ايد هميشه دو پهلو حرف زدن . اصلا خودتان هم سرگردانيد چرا كه وقتي فكر مي كنيد مي بينيد مشتركات زيادي داريد پس صد در صد مخالف نيستيد ولي مطمئن باشيد اگر يك نقطه نظر مشترك داشته باشيد ديگر نمي توانيد مخالف باشيد و از طرف اين قشر سومي كه مي گوييد در صورت حمله ي امريكا ضرر خواهد كرد حرف بزنيد .

اصلا چقدر اشنايي با اين قشر داريد فكر مي كنيد چقدر مي توانيد در انها تاثير گذار باشيد ولي من كه خود يكي از افراد اين گروهم احساس ميكنم هيچ سنخيتي با اين گروه نداريد .

موجوديت جامعه را جدا از موجوديت نظام هاي سياسي ميكنيد در صورتيكه اصلا چنين چيزي لا اقل در جامعه ي ما درست نيست مگر همين مردم اين نظام سياسي را از ابتدا بوجود نياورده اند و الان هم به ستوه امده از ان تحملش نمي كنند مگر الان همين نظام سياسي ساليانه هزاران قرباني به اسم تصادفات جاده اي حوادث غير مترقبه قتل هاي زنجيره اي و غير زنجيره اي قاچاق مواد مخدر و .......از اينها نمي گيرد .

همه انها كه شما از ان بيم داريد هم اكنون اين قشر گرفتارش هستند و شما حاظر نيستيد امار ان را حتي مطالعه كنيد مگر فكر مي كنيد امريكا نيايد و خود اين قشر بخواهند سرنوشتشان را تغيير دهند اين هزينه ها را نبايد بپردازند ؟

تفاوتش اينست كه امريكا كه امد بيشتر كشته ها نظامي خواهند بود دست بدامن او شدن و اميد به او داشتن اتفاقا به همين خاطر است كه اين معظلات به حد اقل برسد .

طوري حرف مي زنيد و از جنگ براي ما تصوير كشيده ايد كه لا بد جنگي از قبيل جنگ بنی غریطه در مقابلمان است مگر فراموش كرده ايد امريكا عراق را چگونه تصرف كرد و چند كشته بر جاي گذاشت ؟

اگر ريشه ي اينها كنده شود مطمئن باشيد اين مردابي كه امريكا و ديگر كشورها در عراق و ساير نقاط در ان گير كرده اند خشكيده خواهد شد و كشتار تمام خواهد شد .

جناب دكتر اينها هستند كه جان انسان برايشان ارزش ندارد و براي هر چيز و هر كار از كشتار استفاده مي كنند مطمئن باشيد اگر همزمان با حمله به عراق به ايران هم حمله كرده بود يك هزارم اين كشته هاي پس از تصرف پيش نمي امد . چرا چشم خود را روي هم گذاشته ايد و جنگ شيعه و سني ، عقده گشايي هاي مردم عراق و تصويه حسابهاي شخصي و گروهي و قومي قبيله اي انها را به حساب امريكا و جنگ امريكا مي گذاريد .

اگر صدام روي كار مي بود هر ساله همين تعداد كشته را بدون اينكه كسي از ان خبر شود و اب از اب تكان بخورد انجام مي شد .

اكنون در موقعيتي هستيم كه تمامي ان هزينه هايي كه شما ما را از ان ترسانده ايد در صورت انتخاب ازادي بمراتب كمتر از وجود اينها خواهد بود.

هر كس هم پا پيش گذارد و بكمك مان بيايد منافعش تامين خواهد بود فقط تفاوت اينست كه يكي ديگران را هم در اين منافع شريك مي كند يكي نه .

بلي امريكا به هدف كنترل ذخاير نفتي خاورميانه به اين منطقه چشم دوخته و امريكا بيشترين مصرف انرژي را دارد و كمترين دارنده ي ذخاير شناخته شده ي ان .

مطمئن باشيد تنها اوست كه قدر اين ذخاير را مي داند و او بهترين و برترين صاحب حق براي كنترل و مديريت بر اين ذخاير است ( مگر وضع مردم ما ، مملكت ما ، جامعه ي ما از زماني كه نفت را شناخته و بشكه اي 5 دلار فروخته ايم تا حالا كه 70 دلار مي فروشيم چه تفاوتي كرده و اگر او مي بود چه مي شد اصلا با عربستان چقدر فاصله داريم ) تا صد سال ديگر هم كه ما در اين حال بسر بريم برايمان مهم نخواهد بود كه ذخاير را با سطل از زير زمين بالا بكشيم يا با امكانات تمام مكانيزه ، مهم نخواهد بود كه از هر سطل يك قطره داخل بشكه برسد يا حد اكثر ممكن .

شما امار ريخت و پاش و هدر رفتن اين محصول را طي فرايند استخراج مطالعه نماييد متوجه مي شويد اگر همان ميزان پرت را خرج خودمان بكند و بقيه را خودش به ثمن بخث ببرد باز به نفع ماست .

در اين 27 سال در امد نفت با ما توده ي ملت چه كرده چند در صد اين در امد صرف اباداني اين مملكت شده ؟ جناب دكتر چرا دنبال اين هستيد كه چه كسي به نفت ما چشم دوخته بنويسيد چه كسي بيشترين استفاده را در حال حاضر از اين ثروت مي كند .

بجاي اين حرفها بنويسيد از اول انقلاب چقدر نفت براي يك راي زپرتي به چين و روسيه و سوريه و .....داده شده در روز چند معاهده ي تر كمنچاي به پاچه ي اين ملت شده ؟

از قديم گفته اند اگر ادم لگد هم مي خورد بايد از اسب لگد بخورد .

بعضي ها اسمشان چنان دهن را پر مي كند كه نگو و نپرس وقتي حرفشان را مي شنوي واقعا متاسف مي شوي چند قبل هم دو تن از بزرگان دفتر تحكيم با نگرشي مشابح در كنگره امريكا اظهار فرموده بودند كه بجاي جنگ و اين حرف ها بايد در ايران رفراندوم برگزار شود و از اين طريق رژيم ايران تغيير پيدا كند .

بنده بعنوان يك نفر مطلع از افكار و انديشه ي قشر غالب اجتماع كه عبارت از مردم عادي ، كشاورزان ، روستاييان ، كارمندان جزء ادارات و..... اگر بتوانم به زور خودم را جزء مخالفين نظام به حساب اورم معتقدم اگر در شرايط فعلي انتخاباتي كاملا ازاد در جامعه برگزار شود 90% مردم به تداوم اين حكومت راي مي دهند . تنها مخالفي هستم كه معتقدم از اول انقلاب تا كنون هر چه انتخابات برگزار شده چه از نظر تعداد افراد راي دهنده و چه افرادي كه از صندوق سر در اورده اند در حداكثر سلامت بوده از جمله همين اخرين انتخابات رياست جمهوري .

من كساني را مي ديدم دم از احمدي نژاد مي زنند با يك سخنراني تلويزيوني كه از او ديده بودند كه شاخ در مي اوردم پيش خودم مي گفتم شايد از ترس است و در ظاهر اما نه زمان نوشتن راي كه در خلوت هم بودند به همو راي دادند .

ميدانيد در مدت اين 27 سال مجموعه اي از عوامل را در وجودمان بوجود اورده اند كه از راه دور براحتي قابل كنترل باشيم و براحتي حتي با دست خود حكم اعدام خودمان را امضاء كنيم . فكر مي كند اين رقم كه در مورد استشهاديون اعلام مي كنند كيانند اگر راست ميگويند يك استشهادي مثل استشهادي هاي حسن صباح رو كنند اينها همه سرخوردگان اجتماعند كه همه نوع خود كشي را ازموده اند و نتيجه نگرفته اند .

اين كه گفتم وقتي به ميان قشر تحصيل كرده بروي وحشتناك تر مي شود همه از ترس از دست دادن موقعيت هايي كه نا بجا بدست اورده اند ويا رو شدن جناياتي كه در كنار رژيم قرار داشته اند همه يك صدا به رژيم راي مي دهند .

در كدام سيستم حكومتي پزشكان و متخصصين ما مي توانند اينگونه بي مسئوليت كار كنند و در قبال ان دست مزد هاي انچناني بگيرند و باز دم از كم بودن دست مزد بزنند ، بازاري در كدام رژيمي مي تواند به پشتوانه ي صد نا ده شاهي كه بعنوان خمس و سهم امام مي دهد همه كاره ي اقتصاد مملكتي شود و .......

پس همه به اين نظام راي مي دهند ملت بد بختي هم كه افسون و جادو ي اينها نباشند باز با خود مي گويند از بد بنه نالي كه از بد ، بدتر ايد .

اگر ملاك و معيار اقاياني كه دم از رفراندوم مي زنند غرو لند و اعتراضات داخل تاكسي و اتوبوس است در شب نشيني هاي تمام علما و مراجع عزام هم اگر بنشيني همان حرف ها هست پس چرا چيزي عوض نمي شود .

امريكا هم براي همين است كه به اين صحبت ها توجه نمي كند او مدتها پيش گفته رفتار انتخاباتي مردم ايران قابل پيش بيني نيست .

مخلص كلام هر گاه ما 27 سال دور از اين رژيم بدون هر گونه پچ پچ اينان زندگي كرديم مي توانيم بگوييم چه مي خواهيم و چه مي توانيم بكنيم ولي كو اين هواي ازاد كه پنجره را باز مي كند .

جناب دكتر مردم اين زمان را با زمان انقلاب مقايسه كرده ايد و خودتان در اين قياس جواب خود را داده ايد ارمغان اين انقلاب چيزي نبوده جز اعتياد ، فقر ، فحشاء و خمودگي اين ملت براي همين است كه من و امثال بنده معتقديم از بيرون كسي بايد بيايد و اين جامعه را دگر گون كند

هر كس در داخل باشد وقدرت چنين كاري داشته باشد دليل زنده بودنش همسويي با اينها ولو در حد كم است و باز ما را به همان راهي خواهد برد كه اينها مي برند .

جناب دكتر قسمتي از نوشته هاي شما از حد سواد اب پاش من خارج بود كه بخواهم در موردش اظهار نظر كنم فقط مي دانم در ابتدا انجا كه موجوديت جامعه را از موجوديت سياسي جدا كرده بوديد و در اخر انجا كه از يه قل دو قل دوستان صحبت مي كنيد قافيه را مي بازيد و در قضاوت به اشتباه مي رويد البته تقصيري نداريد باز همان تربيت اسلامي ماست كه نوشته هاي ما را تحت تاثير قرار مي دهد .

من به عمد عنوان و ادرس اين وبلاگ را اينگونه انتخاب كرده ام كه كسي مرا براي بي سوادي غلط املائي پرت و پلا گوئي باز خواست نكند .

Monday, May 01, 2006

بهشت و جهنم


گويند يكي از مومنين را وارد بهشت مي كنند به محض ورود ياد توصيف هايي كه در دنيا از بهشت شنيده بود مي افتد مي بيندد جوي ها و نهر هاي فراوان از شير و عسل و ....در كنار درختان ِ سر به فلك كشيده جاري ست هواي لطيف و اهنگ هاي موزون در كنار نهري سفره ي صبحانه اش را گشوده و چاشت مفصلي مي خورد ، به رسم تمامي مومنين بعد از خوردن واستشمام هوای مطلوب عطسه ای مي كند كه بلا فاصله حوري زيبا در مقابل وي اماده مي شود از مومن مي پرسد : با من كاري داشتي ، من در خدمتگذاري اماده ام . مومن : نه من كسي را صدا نزدم ، فقط باد گلوئي كردم . حوريه مي گويد : اينجا همه مرا اينگونه صدا مي كنند ، حالا هم امده ام ، و اماده ام كه انچه مي خواهي براورده كنم . مومن هم كه حوريه اي به ان زيبايي ديده بند شلوار را مي گشايد و مشغول مجامعت با او مي شود ، در اخرين لحضات مجامعت از فشاري كه بر مومن امده ناگهان و بي اختيار بادي از ما تحتش خارج مي شود و بلا فاصله فرشته اي با قد بلند و اندامي تنومند با ذكري اماده بكار در مقابلش ظاهر مي شود .
مومن دست از مجامعت كشيده و مي پرسد : كه هستي و اينجا چه مي كني . پاسخ مي شنود : من غلمان هستم و فرشته ي ذكور مقيم بهشت ، تو مرا صدا زدي حال امده ام و در خدمت تو هستم . مومن : من كسي را صدا نزدم فقط در اثر فشار گوزي از من ناخواسته خارج شد .
غلمان مي گويد : در اينجا همگان مرا اينگونه صدا مي زنند .
و بدون معطلي مومن را بر گردانيده ومشغول مجامعت با ان مومن مي گردد بطوريكه چهار ستون بدن مومن به لرزه مي افتد .
مجامعت به پايان مي رسد و حوريه و غلمان از نظر مومن نا پديد مي گردند ، مومن هم سفره خود را جمع كردي و عزم خروج از بهشت را جزم مي كند ، دم در بهشت ، در بان متعجب علت خروج را از مومن سوال مي كند .
مومن مي گويد : من روزي ممكن است يك عطسه می زنم ولي روزانه صدها گوز مي زنم ، اينجا به درد من نمي خورد ، براي يك كس كردن صد بار بخواهند كونمان را پاره كنند

اين هم يك قطعه از پيامبر دزدان ِ باستاني

انبيارا به تمامي چو بياري بنظر
همه را نور و مرا نار نمايد مصدر
آدم و موسي و عيسي همگي تا خاتم
جايشان جمله بهشت است و مرا جاي سقر
نيست در خلق خدا هيچ تفاوت زا اغاز
اين تفاوت به ميان امده از عالم ذرّ
اين تفاوت كه ميانست ندانم از چيست
خلقت ِ من ز عزازيل بگرديده مگر؟
ماخذ ِ خلقتِ انساني اگر يكسان است
پس علي از چه علي گشت ، عمر از چه عمر ؟
هر كسي مسكن و ماواش بود لايق خويش
انبيا راست بهشت و چو مني راست سقر
چون چنين است ، مرا ميل نباشد به بهشت
كه در انجاي نباشد بجز از اعور و كر
در جنان نيست بغير از صلحا هيچ كسي
نتوانم كه به انها ببرم يكشب سر
احمد الله كه مرا طبع بلند است بلند
كه روم دوزخ و در نار بگيرم سنگر
محضِ اسايش و اسودگيِ امتِ خويش
معصيت را بنموديم ز عبادت خوشتر
زاهدان را نبود طعمه به جز خون ِ جگر
امت من همه نوشند به دوزخ ساغر
زاهد و عارف و عالم همگي عريانند
امت من همه دارند ز دزدي زيور
زين تفاخر چو شبي سخت بخود باليدم
حضرت عايشه بر خاست چو شمس از خاور
گفت اي احمق ِ نا حق ، تو كه يارت نار است
از چه نبود بسرت از زر و زيور افسر
تو كه دنيات چنين باشد و عقبات چنان
از چه منطاق تو نا يافته زيور از زر
عزم كردم كه ز چنگش به دو پا بگريزم
ناگهان بر سرم انداخت ز پس يك ششپر
بسكه افكند به اندام من او چوب و چماق
گفتم اي عايشه ، التوبه ز حق كن تو حذر
با همه شان نبوت به هزاران خجلت
مي روم خدمت ان دزد كه بستانم زر
كوه و هامون همه از بارش جودش شاداب
انكه را نيست نصيبي بود اين پيغمبر
شرق تا غرب ِ جهان امت مايند ولي
تو فقط امت من نيستي اندر كشور
بحر جود و كرمت چون به تلاطم ايد
كوه و هامون و بيابان همه گردد گوهر
هر زماني كه كف جود ز هم بگشائي
حاتم طي به سخاوت شودت حاجب در
امتم شو ، كه چو بر پاي شود روز جزا
همره خود به قيامت برمت تا به سقر
من نشينم به فراز و تو نشيني به نشيب
باش بر امت من يكسره مير و سرور
و ر ز شرع من ِ نا شرع تو را باشد عار
رو به جنت بنشين با علي و با بوذر
ني من و ني تو، تو را باد همان حور و قصور
شربتت هيچ نباشد به جز اب ِ كوثر
حاصل ، اين عايشه را گر ندهم من زر و سيم
اين حميراي كند ريش من از خونم تر
( پيغمبر دزدان ، باستاني پاريزي ، ص333-336 )

نامه ای که در چاه جمکران افتاد



نامه ای که در چاه جمکران افتاد سر از کاخ سفید در اورد

نا نا ي عزيزم


مطلب تو را ( اگر ناراحت مي شويد " شما را " بخوانيد ) در مورد دهاتي ها خواندم . بشدت لذت بردم چرا كه خودم نمونه اي از آنها هستم در دور افتاده ترين نقطه ي اين كشور در يكي از همين دهاتي كه انسانهايي با توصيف تو زندگي مي كنند مشغول بكار هستم و اخيرا هم به جبر مشكلات اقتصادي و فرار از اجاره خانه و هزينه هاي سنگين شهر نشيني زن و فرزندان خود را هم اسير آن كرده ام و به ده پناه اورده ام . پس شهريي كه پس از چهل سال دهاتي مي شود . همه پيشرفت مي كنند و من پس رفت . همين است پس از بيست سال كارمند بايد به دهات پناه برد .
در شهر ما تمام سرگرد و سرهنگ هاي نيرو هاي مسلحش پس از فراغت از كار اداري روزانه به دهاتشان مي روند و گاو و كوسفندانشان را تيمار مي كنند و باز فردا صبح با همان عطر و بوي طويله و خر گاه خود به پشت ميز كار خود بر مي گردند صبح ها با بنز الگانس و بعد از ظهر ها با خر و قاطر جابجا مي شوند . مسئولين تراز اول شهر وقتي به راننده ي خود مي خواهند بگويند بايست به عادت عصر روز قبل از همان اهنگي استفاده مي كنند كه براي نگه داشتن الاغ بكار مي برند .
يكي از بزرگان گفته اگر مي خواهي سامان ملكي را بر هم بزني كارهاي خورد را به بزرگان و كارهاي بزرگ را به ادمهاي كوچك و پست بسپار و حالا كه نه از ابتداء حاكميت اسلام در اين سرزمين به اين سو رفته و حالا كاملا اين امر برايمان محقق شده .
پس از بيست سال اشتغال خود و همسرم هزينه هاي زندگي ما را كه از ابتدا ،خوشحال بوديم كه در ده كار نكرده ايم ، مجبور به اقامت و اشتغال در روستا نمود . در طول اين دو سه ماهي كه مقيم اين روستا شده ام خوشبختم از اينكه مي بينم اگر دوباره حكومت عوض شود و انقلابي بوقوع پيوندد و ان انفلاب فرزندان خود را ببلعد ديگر دهاتي نخواهد بود كه به شهر ايد و زمام امور را در دست گيرد و بر مردم مسلط شود .
بلاي اعتياد چنان به جان مردم افتاده و چنان دهاتي هاي ما را در اغوش گرفته كه هرگز حاضر نخواهند بود از چنين اغوش گرمي به اميد وصال و يافتن شاهدي ديگر ترك يار و ديار كنند.
چندي پيش ميهماني بر من وارد شد ، من كه خود ترياكم تمام شده بود و بر عكس هميشه كه حد اكثر 10 دقيقه در ئاخل روستا يك دوري مي زنم كه مثلا اگر كسي كاري داشته باشد بداند كه من هم هستم ، مجبور شدم بدنبال ترياك ساعتها در خارج از خانه دور روستا چرخ بزنم به هر كس كه گفتم ترياك مي خواهم چنان نگاهم ميكرد كه انگار ادم كشته ام و يا بد ترين فحش ها و نا سزا ها به او گفته ام با ناراحتي مي گفت ندارم و از من فرار مي كرد . و همه مي گفتند اينجا كسي ترياك ندارد .
منهم خود را بشدت ناراحت گرفتم ( اخه پيش خودم مي گفتم اينها را اگر بجوشاني از هر كدامشان صد من شيره ترياك مي ريزد چرا اينگونه برخورد مي كنند بگويم از من مي ترسند ؟ نه ، اصلا قيافه ي من به خايه مال ها نمي خورد ) اولين نفري كه ديدم جلو رفتم گفتم اگه ميشه از هموني كه خودتم مي كشي يك كمي به من بده يا هم اين پول برو برام بگير و بيار. بلافاصله دستش را به جيب برد و يك تيكه سفيد رنگ مثل تيكه هاي نشاسته منتهي كدر تر داخل مشتم گذاشت . نگاه كردم ديدم نا اشناست گفتم : چيه ؟ من ترياك مي خواهم . بلافاصله از دستم قاپيد و گفت : بي كلاس ( با بي اعتنايي در حالي كه غرو لند ميكرد و دور مي شد با صداي بلند ) اقا رو ، كريستال به اين خوبي را ول كرده دنبال ترياك مي گردد ، داداش ترياك قديمي شده اينجا ها هم بيخود نگرد ، اينجا كسي اشغال نه مي كشه نه مي فروشه از اينا خواستي همه دارند .
تازه فهميدم چرا من در طول اين دو سه ماه حتي يك مراجع هم نداشته ام و چرا روز ها و شبها اينجا مثل خانه ي ارواح است ، چرا زن همسايه كه كارهاي خانه مان را كمك مي كند و بارها مرا در حال كشيدن ترياك ديده هميشه به خانمم مي گويد برو خدا را شكر كن كه شوهرت معتاد نيست ......و چرا......

تو هم نترس عزيزم كه ديگر از هجوم دهاتي ها در امانيم

رامين جهانبگلو

به امید آزادی این آزاد مرد

رهن نامه


استقراض شرعي دريافت نمود ، مبلغ دو هزار تومان نقد رايج خزانه ي عامره ، از مال ِ خاص ِ خالص ِ سوخته و برشته ي اتش ِ فراق و گداخته ي بوته ي اشتياق ، بلبل ِ بوستان ِ شيدايي ، شمع ِ محفل ِ مجلس ارايي ، كه تن در تالاب محبت شسته ، و عمري در خانه ي اندوه نشسته و دل در بند سيه چشمان بسته ، آقا مجنون عبدل ابادي اصلش منزل ابادي (؟) بر ذمه و رقبه ي پرده نشين ِ چمن ِ خوبان ، زهره ي برج ِ جمال ، شمع ِ بزم ِ وصال ، غنچه ي گلستان ِ لطافت ، سرو بوستان ِ ملاحت ، آراسته ي گلزار ِ صباحت و سماحت ، عندليب ِ چمن ِ خوبي ، شكوفه ي نو بهار ِ محبوبي ، نور ديده ي راحت القلوبي ، عاقله ي كامله ي رشيده ي بالغه ، سروناز خانم ، ساكن " غمزه اباد " كه انشاء الله تعالي بعد از يكسال مهمسازي نمايد.
و در رهنِ مبلغ مزبور نمود عضوي از اعضاي ظريف و لطيف خود را كه عبارت است از يك باغچه ي سبز و خرم و نسرين و رياحين توام ، و واقع است در محله ي عشاق ، در زير دست ِ درپاچه ي ناف ، محدود به حدود اربعه با توابع و لواحق شرعيه و عرفيه : حدي از طرف شرقي به ران راست و حدي از طرف غربي به ران چپ ، و حدي از طرف شمال به كوه سرين و حدي از طرف جنوب به گردنه ي نعل اشكن ِ زير ِ اِشكَم ، با تمام لواحق مِن الممر المياه و الاشجار و حركات و سكنات ِ شرعيه و عرفيه ، و بر خود لازم و متحتم نمود كه در باب اجاره ي منظوره ، سي دانه شفتالوي ابدار از غنچه ي دو لب و دو نرگس ِ پرخمار ، و مژگان ِ خوابدار و سنبل ِ تابدار ، و خال ِ هندو و چشم جادو ، و سيم ِ دندان و بياضِ گردن و نار ِ پستان ، با آهاي آهاي آقا مكن مرگ ِ من مكن ِ اصفهاني ، واي واي قزويني ، الوم الوم تبريزي ، اوف اوف كرماني ، بكه بكه كردستاني ، يواش يواش كاشاني ، ناز ناز هاي تهراني ، اوفيش اوفيش مگه توشه يزدي ، همواره همواره فدات شم شيرازي ، با يكصد مرتبه به گفتار شيرين تكرار كردن آقا جان تصدقت شوم ..... كار سازي نموده و عذري كه خلاف شرع عشاق باشد نياورد .
بتاريخ نوروز سلطاني في سنه ي " بگو خوابت نبرد "
( پيغمبر دزدان ، باستاني پاريزي ، ص602-604 )